معنی

آنچه که خوردنی ها را ترد و تازه نگه می دارد (مثلا در یخچال)

دیکشنری

واضح تر
صفت
crisp, crispy, brittle, tender, frangible, fragileترد
curly, frizzy, crisp, frizzly, crispyمجعد
crisp, crispy, wavyپرچین و شکن

ترجمه آنلاین

تردتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.