معنی

[عمران و معماری] لهیدگی - چین خوردگی - خمیدگی - کمانش

دیکشنری

فلج
فعل
cripple, paralyze, freeze, mutilate, palsy, paralyseفلج کردن
cripple, hockلنگ کردن
bend, bow, cripple, decline, halt, hobbleخمیدن
debase, addle, blemish, cripple, damage, deformعیب دار کردن
cripple, maimچلا ق کردن

ترجمه آنلاین

فلج کننده

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.