معنی

گهواره، مهد، در گهواره قرار دادن، در چهارچوب یاکلاف قرار دادن
سایر معانی: خاستگاه، گاهواره، (شعر قدیم) استراحتگاه، آسودگاه، آغوش، (در گهواره) تکان دادن، (گهواره وار) در آغوش گرفتن، بغل کردن، نگه داشتن (با دقت)، پروردن، (کودک را) بزرگ کردن، بار آوردن، کودکی، دوران طفولیت، بچگی، خردی، (هر چیز گهواره مانند): چارچوب یا گهواره (برای درجا نگهداشتن هواپیمای در حال تعمیر یا کشتی در حال ساخته شدن و غیره)، بدنه ی تلفن (که گوشی روی آن قرار می گیرد)، جاتلفنی (نام کامل آن: cradle telephone)، (کشاورزی) حفاظ دسته ی داس (نام کامل آن: cradle scythe)، (چارچوبی که در بستر بیمار زیر ملافه قرار می دهند تا ملافه با زخم های بیمار تماس پیدا نکند) چارچوب، (معدن طلا) لاوک (جعبه ی روبازی که شن زر دار را در آن می ریختند و در آن تکان می دادند تا طلای آن جدا شود)، تاوه، زیربند، کلاف، زیرانداز، تکیه گاه، (گندم و غیره را) داس کردن، (با داس) درو کردن، (با داس) بریدن، (معدن طلا) زرگیری کردن (با شستن شن طلادار در تاوه ی چوبی)، (مهجور) غنودن (در گهواره)
[عمران و معماری] کلاف سر ستون - تکیه گاه - زیرانداز
[کامپیوتر] ظرف مخصوص شارژ مجدد باطری ها
[نساجی] اهرم غلتک های فوقانی ( در رینگ و فلایر )
[ریاضیات] کمربند، گهواره
[آب و خاک] حایل، گهواره

دیکشنری

گهواره
اسم
cradleگهواره
cradle, nurseمهد
فعل
cradleدر گهواره قرار دادن
cradleدر چهارچوب یاکلاف قرار دادن

ترجمه آنلاین

گهواره

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.