معنی

سپاه، لشکر، گروه، دسته، هیئت
سایر معانی: (ارتش) فوج، رسته، (گروهی که به کار ویژه ای گمارده شده است) سپاه، (امریکا - بخشی از نیروی زمینی که معمولا از دو لشگر و گروه های کمکی و لجستیکی تشکیل می شود) سپاه، قشون، م عده

دیکشنری

سپاه
اسم
army, host, corpsسپاه
group, company, team, platoon, folk, corpsگروه
army, division, corpsلشکر
astronomy, corps, configuration, hue, physiqueهيئت
category, class, handle, clique, gang, corpsدسته

ترجمه آنلاین

سپاه

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.