coordination
/ˌkoʊˌɔːdɪnˈeɪʃn̩/

معنی

هم اهنگی، تناسب، هم پایگی، موزونی
سایر معانی: هماهنگی
[حسابداری] هماهنگی
[شیمی] کوئوردیناسیون
[عمران و معماری] هماهنگی
[زمین شناسی] هم آرانی، کوردیناسیون مشارکت یک اتم با دیگری در آرایش های سه بعدی. عدد کوئوردیناسیون نشان دهنده اندازه اتمی یک اتم است. هشت وجهی یا کوئوردیناسیون 6 تایی نمونه ای از آرایش اتمی معمول اتم های فلزی با اکسیژن می باشد.
[ریاضیات] همارایی، هماهنگی، همکاری

دیکشنری

هماهنگی
اسم
proportion, appropriateness, proportionality, symmetry, analogy, coordinationتناسب
coordination, harmony, cadence, consonance, accord, concertهم اهنگی
coordinationهم پایگی
coordinationموزونی

ترجمه آنلاین

هماهنگی

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.