معنی

همگرا بودن، همگراشدن
سایر معانی: تلاقی کردن، همرس شدن یا کردن، به هم ملحق شدن، همریز شدن، همسان بودن، (فیزیک و نورشناسی) همگرا شدن، (مثل اشعه ای که از عدسی می گذرد) در یک نقطه با هم تلاقی کردن، متقارب شدن، (ریاضی) همگرا بودن، توجه بیک نقطه یا یک مقصد مشترک، تقارب خطوط، وجود تشابه
[ریاضیات] نزدیک شدن، متقارب بودن، متقارب شدن، همگرا بودن، میل کردن، گراییدن، تقارب نمودن

دیکشنری

همگرا
فعل
convergeهمگرا بودن
convergeهمگراشدن

ترجمه آنلاین

همگرا شوند

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.