معنی

ساختگی، وانمود شده، تصنعی، مصنوعی، تمهید شد، تمهید شد a contrived smile لبخند مصنوعی

دیکشنری

ساختگی
فعل
improvise, devise, contrive, prepare, work outتعبیه کردن
devise, contrive, meditate, compass, design, machinateتدبیر کردن

ترجمه آنلاین

ساختگی

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.