contrivance
/kənˈtraɪvəns/

معنی

اسباب، اختراع، تمهید، تدبیر
سایر معانی: طرح ریزی، ساختن، تعبیه، ابداع، ماشین، دستگاه، دست ساخت، هرچیزی که با مهارت و ابتکار درست شده باشد

دیکشنری

جسارت
اسم
measure, plan, contraption, gimmick, contrivance, schemeتدبیر
scheming, arrangement, preparation, scheme, intrigue, contrivanceتمهید
invention, contraption, device, fiction, artifice, contrivanceاختراع
rigging, rig, furniture, gadget, instrument, contrivanceاسباب

ترجمه آنلاین

تدبیر

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.