contemporary
معنی
معاصر، معاصر، هم دوره، هم زمان
سایر معانی: (در مورد اشخاص و آثار) همزمان، همگاه، هم عصر، هم سن، امروزی، جدید، مدرن
سایر معانی: (در مورد اشخاص و آثار) همزمان، همگاه، هم عصر، هم سن، امروزی، جدید، مدرن
دیکشنری
امروزی
اسم
contemporaryمعاصر
صفت
contemporary, current, contemporaneousمعاصر
simultaneous, concurrent, synchronous, contemporary, contemporaneous, synchronicهم زمان
contemporaryهم دوره
ترجمه آنلاین
معاصر
مترادف
abreast ، au courant ، contempo ، current ، existent ، extant ، hot off press ، in fashion ، in vogue ، instant ، just out ، latest ، leading edge ، mod ، new ، newfangled ، now ، present ، present day ، recent ، red hot ، state of the art ، today ، topical ، ultramodern ، up ، up to date ، up to the minute ، voguish ، with it ، à la mode