consolidated
معنی
یکپارچه (شده)، ادغام شده، در آمیخته، یکجا، تلفیقی، محکم کردن، یکی کردن، یک رقم کردن
دیکشنری
تلفیقی
فعل
fasten, strengthen, consolidate, fix, chock, solidifyمحکم کردن
incorporate, unify, unite, consolidate, merge, amalgamateیکی کردن
consolidateیک رقم کردن
ترجمه آنلاین
ادغام شده است