consistently
معنی
چنانکه باهم جور,نامنتاقصشد,بطورموافق
دیکشنری
همواره
ترجمه آنلاین
به طور مداوم
مترادف
always ، as usual ، constantly ، customarily ، frequently ، habitually ، normally ، per usual ، persistently ، regularly ، routinely ، steadily ، typically