معنی

هدایت کردن، رفتار رفتار، سلوک، بردن، اداره کردن

دیکشنری

انجام شده
فعل
manage, manipulate, administer, run, operate, wieldاداره کردن
steer, navigate, direct, conduct, lead, redeهدایت کردن
take, remove, win, take away, carry, driveبردن
carry out, conduct, execute, manufacture, produceعمل اوردن

ترجمه آنلاین

انجام شد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.