concomitant
/ˌkɑːnˈkɑːmətənt/

معنی

همراه
سایر معانی: ملازم، همایند، ضمیمه، پیوست، همزمان، مقارن، مصادف، پیوسته
[عمران و معماری] همزمان

دیکشنری

همراه با هم
اسم
escort, attendant, concomitant, comrade, compeer, participantهمراه

ترجمه آنلاین

همزمان

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.