completion
/kəmˈpliːʃn̩/

معنی

انجام، اتمام، خاتمه، تکمیل
سایر معانی: پایان یابی، فرجامش، پری، تکمیل بودن، آزگاری
[ریاضیات] تکمیل، کامل سازی، کامل ساختن

دیکشنری

تکمیل
اسم
completion, supplementation, complementarity, fulfillment, improvement, modernizationتکمیل
completion, end, conclusion, accomplishment, finalizationاتمام
performance, implementation, implement, fulfillment, accomplishment, completionانجام
end, conclusion, termination, finish, ending, completionخاتمه

ترجمه آنلاین

تکمیل

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.