معنی

(verb transitive) مقایسه کردن، سنجیدن، برابر نهادن، مقابله کردن، تطبیق کردن (as) compared with در مقایسه با، در سنجش با (verb transitive) تشبیه کردن، ماننده کردن، قیاس کردن (verb transitive) (دستور زبان)(صفت، قید) صیغه ی تفصیلی واژه ای را ساختن (verb intransitive) مقایسه شدن، قابل مقایسه بودن، قابل قیاس بودن، برابری کردن compare notes تبادل نظر کردن beyond/past/without compare (noun)(ادبی) فراتر از هر سنجشی، بی همتا، بی مانند، بی نظیر

دیکشنری

مقایسه کرد
فعل
compare, contrastمقایسه کردن
measure, evaluate, figure out, weigh, compare, considerسنجیدن
check, collate, contrast, compare, confront, verifyمقابله کردن
equate, balance, compare, contrast, level out, parallelبرابر کردن
compareباهم سنجیدن
jibe, reconcile, check, collate, compare, fitتطبیق کردن

ترجمه آنلاین

مقایسه کرد

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.