معنی

فشرده
سایر معانی: فشرده کردن، جمع و جور، بهم پیوسته، پیمان، معاهده، متراکم بهم فشردن، بهم متصل کردن، ریز بافتن

دیکشنری

فشرده
صفت
compressed, pressed, squeezed, compacted, condensed, compressiveفشرده

ترجمه آنلاین

فشرده شده

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.