communication
/kəˌmjuːnəˈkeɪʃn̩/

معنی

علاقه، ارتباط، معاشرت، مخابرات، مکاتبه، مخابره، ابلاغیه، تماس
سایر معانی: رسانگری، رسانش، (خبر و علامت و غیره) مبادله، تبادل، گفت و شنود، ربط، رابطه، (جمع با فعل مفرد) بیان (شفاهی و کتبی)، علم رساندن علامات و اطلاعات، اطلاع، علامت (داده یا مخابره شده)، آگهگان، اگه سازی، رابطه صمیمی، رابطه نزدیک (دل به دل)، وسیله ی ارتباط، رسانه، (جمع) تلفن و رادیو و تلگراف و غیره، رسانه ها، (جمع) وسایل ترابری (مانند راه آهن و کامیون)، راهرو
[عمران و معماری] ارتباط
[برق و الکترونیک] مخابرات ارسال اطلاعات بین دو یا چند نقطه از طریق سیم یا به وسیله امواج رادیویی . دو اصطلاح مخابرات و مخابرات راه دور اغلب به جای هم استفاده می شوند، امامعمولا در مسافت های طولانی، مخابرات راه دور اصطلاح ارجح است . - مخابرات، ارتباط
[صنعت] ارتباطات
[حقوق] ارتباط، مراوده، مکاتبه، مبادله اطلاعات، نقل و انتقال، وسایل ارتباطی
[نساجی] ارتباطات
[ریاضیات] انتقال اطلاعات، مکاتبه، ارتباط، پیامرسانی، خبر، مراوده

دیکشنری

ارتباطات
اسم
communication, relationship, connection, relation, correlation, relevanceارتباط
communicationمخابرات
correspondence, communicationمکاتبه
transmission, communication, dispatch, traffic, connection, contactمخابره
communication, proclamation, letter missiveابلاغیه
sociability, communication, commerceمعاشرت
interest, concern, fondness, sympathy, penchant, communicationعلاقه
contact, contiguity, tangency, osculation, communication, impactتماس

ترجمه آنلاین

ارتباط

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.