معنی

فرود امدن، فروکش کردن، نزول کردن، پایین رفتن
سایر معانی: (از مقام یا دارایی یا قدرت و غیره) تنزل کردن، نزول، تنزل، افول، افت، نزول کردن، پایین رفتن، تنزل رتبه ومقام
[ریاضیات] منجر شدن

دیکشنری

پایین بیایید
فعل
come down, alight, descend, ground, land, shoreفرود امدن
subside, ebb, come down, flow down, alight, descendفروکش کردن
sink, come down, descendنزول کردن
go down, come down, descendپایین رفتن

ترجمه آنلاین

بیا پایین

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.