معنی

مرتب کردن، پهلوی هم گذاردن
سایر معانی: پهلوی هم قرار دادن
[ریاضیات] هم محل بودن، هم مکان بودن

دیکشنری

جابجا کردن
فعل
arrange, order, serialize, dispose, marshal, collocateمرتب کردن
collocateپهلوی هم گذاردن

ترجمه آنلاین

جمع کردن

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.