collimating
/kɔlɪmeɪtɪŋ/

معنی

[نساجی] تنظیم نمودن

دیکشنری

کپی کردن
فعل
collimateموازی قرار دادن
tune, adjust, collimate, modulate, temper, focusمیزان کردن
moderate, adjust, dampen, modify, modulate, regulateتعدیل کردن

ترجمه آنلاین

متقابل شدن

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.