coincident
/koʊˈɪnsɪdənt/

معنی

منطبق، همرویده، واقع شونده در یکوقت
سایر معانی: همسان، همانند، یکسان، متوافق، سازگار، یکجور، همزمان، متقارن، متلاقی
[ریاضیات] منطبق، برابر، یکسان

دیکشنری

همزمان است
صفت
coincident, coinciding, congruousمنطبق
coincidentهمرویده
coincidentواقع شونده در یکوقت

ترجمه آنلاین

تصادفی

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.