coalition
معنی
پیوستگی، ائتلاف، اتحاد موقتی
سایر معانی: اتحاد (موقت)، هم آمیخت، یکپارچگی، ادغام، هم آمیختگی، بشل
سایر معانی: اتحاد (موقت)، هم آمیخت، یکپارچگی، ادغام، هم آمیختگی، بشل
دیکشنری
ائتلاف
اسم
coalition, integration, pool, union, association, trustائتلاف
continuity, conjunction, connection, cohesion, association, coalitionپیوستگی
coalitionاتحاد موقتی
ترجمه آنلاین
ائتلاف
مترادف
affiliation ، alliance ، amalgam ، amalgamation ، anschluss ، bloc ، coadunation ، combination ، combine ، compact ، confederacy ، confederation ، conjunction ، consolidation ، conspiracy ، faction ، federation ، fusion ، integration ، league ، melding ، mergence ، merger ، merging ، party ، ring ، unification ، union