معنی

راهنما، اثر، نشان، گوی، رشته، گره، کلید، گلوله نخ، مدرک، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن، گلوله کردن
سایر معانی: (در حل مسئله یا راز) کلید، مفتاح، سر نخ، سررشته، برگه، قرینه، (امریکا - عامیانه - اغلب با on یا in) اطلاعات لازم را در اختیار گذاشتن، آگاهانیدن، (عامیانه) مدرک، راه حل، (از روی قراین) نشان دادن، clew کلید
[ریاضیات] راهنما، نشان، کلید، مدرک، اثر

دیکشنری

سرنخ
اسم
ball, orb, sphere, globe, clue, clewگوی
clue, clewگلوله نخ
key, clef, clue, electronic key, passportکلید
evidence, evidence, proof, document, record, clueمدرک
guide, guidance, guideline, leader, advisor, clueراهنما
show, mark, sign, marking, insignia, clueنشان
node, knot, tie, snag, loop, clueگره
string, field, thread, series, strand, clueرشته
effect, result, efficacy, affect, relic, clueاثر
فعل
ball, clew, clueگلوله کردن
clew, clueبشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن

ترجمه آنلاین

سرنخ

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.