clincher
معنی
قاطع، متمسک شونده، قیچی کننده
سایر معانی: انسان یا ابزاری که پرچ می کند، پرچ کار، استدلال یا نکته ای که پایان بخش است، استدلال قاطع
سایر معانی: انسان یا ابزاری که پرچ می کند، پرچ کار، استدلال یا نکته ای که پایان بخش است، استدلال قاطع
دیکشنری
کلینکر
اسم
clincherمتمسک شونده
clincherقاطع
clincherقیچی کننده
ترجمه آنلاین
کلینچر
مترادف
capper ، closer ، coup de grâce ، crowning blow ، culmination ، deathblow ، deciding moment ، finisher ، finishing touch