climacteric
معنی
بحرانی، دوران یائسگی زن
سایر معانی: (زندگی انسان) دوران دگرگونی جسمی (به ویژه یائسگی)
[بهداشت] یائسگی
سایر معانی: (زندگی انسان) دوران دگرگونی جسمی (به ویژه یائسگی)
[بهداشت] یائسگی
دیکشنری
کوه نوردی
صفت
critical, acute, exigent, climacteric, decretive, decretoryبحرانی
climactericدوران يائسگي زن
ترجمه آنلاین
اوج گیری