معنی

تبعه، شهروند، غیر نظامی، شخصی یا کشوری (در مقابل نظامی یا لشکری)، بومی، بوم زاد، ساکن، (در اصل) ساکن یا بومی شهر (به ویژه اگر آزاد باشد)، شهرزی، شارمند، رعیت، تابع، شهری، دارای طرز رفتار شهری ها

دیکشنری

شهروند
فعل
citify, urbanizeشهری کردن

ترجمه آنلاین

استناد شده است

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.