معنی

سردکننده، دلسردکننده
[نساجی] سریع سرد کردن

دیکشنری

سرد
فعل
cool, chill, refresh, refrigerate, fresh, keelخنک کردن
cool, chill, refrigerate, make coldسرد کردن
freshen, chill, keelخنک شدن
ice, chill, congeal, glaciateمنجمد کردن

ترجمه آنلاین

سرد کننده

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.