champ
معنی
میدان جنگ، قهرمان، نشخوار، عمل جویدن، بیابان، مخفف قهرمان، جویدن، نشخوار کردن، با صدا جویدن
سایر معانی: (به شدت و با صدا) جویدن، سخت خاییدن، خایش، (عامیانه) قهرمان (مخفف: champion)، عمل جویدن اسب، مخفف champion، مزرعه
سایر معانی: (به شدت و با صدا) جویدن، سخت خاییدن، خایش، (عامیانه) قهرمان (مخفف: champion)، عمل جویدن اسب، مخفف champion، مزرعه
دیکشنری
قهرمان
اسم
hero, champion, champ, knight, victor, world beaterقهرمان
rumination, champ, quid, cud, chewنشخوار
champعمل جویدن
battlefield, battleground, champ, champaignمیدان جنگ
desert, wilderness, champ, wild landبیابان
champمخفف قهرمان
فعل
chew, munch, champ, chaw, masticate, fretجویدن
champ, quid, ruminateنشخوار کردن
champبا صدا جویدن
ترجمه آنلاین
قهرمان