catch
معنی
دستگیره، شکار، اخذ، زبانه، عمل گرفتن، لغت چشمگیر، از هوا گرفتن، فهمیدن، دچار شدن به، چنگ زدن، قاپیدن، بدست اوردن، درک کردن، گرفتن، جلب کردن
سایر معانی: دستگیر کردن، گیر انداختن یا افتادن، در تله افتادن یا انداختن، مچ کسی را باز کردن، درحین ارتکاب گرفتن، ناگهان خوردن به، به سوی خود کشیدن، (عامیانه) رادیو و تلویزیون و غیره را گرفتن، در خود داشتن، مفتون کردن، دل کسی را بردن، مسحور کردن، (در مورد آتش و زغال) گرفتن، گیراندن، (امریکا- بازی بیس بال و غیره) توپ را با دستکش ویژه گرفتن، کچر بودن، (پاس) گرفتن، شخص یا چیز گرفته شده، آدم مناسب برای ازدواج، قطعه، پاره، بخش، بریدگی یا شکست صدا هنگام حرف زدن (در اثر احساسات)، شرط نیرنگ آمیز، شرط سری، تله انداز، گیرانداز، نیرنگ آمیز، مشروط به شروط سری، واگرفتن، سرایت کردن، گول زدن، اغوا کردن، (هرچیزی که بگیرد و نگه دارد) چفت، گیره، گیرشگاه، زرفین، وهنگ، جالب، جذاب، شعار
[عمران و معماری] بست - ضامن - قفل غلتکی - گیره
[کامپیوتر] واژه کلیدی ( در زبان برنامه نویسی جاوا ) . - گرفتن - نگاه کنید به try
[نفت] گرفتن
سایر معانی: دستگیر کردن، گیر انداختن یا افتادن، در تله افتادن یا انداختن، مچ کسی را باز کردن، درحین ارتکاب گرفتن، ناگهان خوردن به، به سوی خود کشیدن، (عامیانه) رادیو و تلویزیون و غیره را گرفتن، در خود داشتن، مفتون کردن، دل کسی را بردن، مسحور کردن، (در مورد آتش و زغال) گرفتن، گیراندن، (امریکا- بازی بیس بال و غیره) توپ را با دستکش ویژه گرفتن، کچر بودن، (پاس) گرفتن، شخص یا چیز گرفته شده، آدم مناسب برای ازدواج، قطعه، پاره، بخش، بریدگی یا شکست صدا هنگام حرف زدن (در اثر احساسات)، شرط نیرنگ آمیز، شرط سری، تله انداز، گیرانداز، نیرنگ آمیز، مشروط به شروط سری، واگرفتن، سرایت کردن، گول زدن، اغوا کردن، (هرچیزی که بگیرد و نگه دارد) چفت، گیره، گیرشگاه، زرفین، وهنگ، جالب، جذاب، شعار
[عمران و معماری] بست - ضامن - قفل غلتکی - گیره
[کامپیوتر] واژه کلیدی ( در زبان برنامه نویسی جاوا ) . - گرفتن - نگاه کنید به try
[نفت] گرفتن
دیکشنری
گرفتن
اسم
prey, hunt, predation, catch, chase, gameشکار
knob, stele, catch, belay, handhold, handgripدستگیره
catch, grasp, prehensionاخذ
tongue, tenon, tang, prong, catch, uvulaزبانه
catchعمل گرفتن
catchلغت چشمگیر
فعل
take, catch, grab, capture, obtain, receiveگرفتن
catchاز هوا گرفتن
get, obtain, gain, reap, procure, catchبدست اوردن
entice, attract, engross, solicit, catch, atoneجلب کردن
understand, comprehend, realize, perceive, appreciate, catchدرک کردن
understand, figure out, see, realize, comprehend, catchفهمیدن
catchدچار شدن به
grab, grasp, claw, clutch, clapperclaw, catchچنگ زدن
grab, nab, snatch, grasp, pinch, catchقاپیدن
ترجمه آنلاین
گرفتن