معنی

قالب، گچ گیری، مهره ریزی، طاساندازی، مطرود، ریختن، پخش کردن، معین کردن، انداختن، در قالب قرار دادن، افکندن، بشکل در اوردن
سایر معانی: (با زور یا فشار) افکندن، پرتاب کردن، پرت کردن، جمع بستن (حساب ها یا مبالغ)، حساب کردن، طالع دیدن، فال دیدن، تحت نظم و قاعده درآوردن، حدس زدن، پیش بینی کردن، در قالب ریختن، قالبگیری کردن، قالب گرفتن یا شدن، (به فلز) شکل دادن، ریخته گری کردن، (برای بازی در نمایش یا فیلم و غیره) هنرپیشه برگزیدن، نقش تعیین کردن، کلیه ی بازیگران (یک فیلم یا نمایش و غیره)، ریزش، طاس ریزی (در نرد)، نظر افکنی، طور افکنی، فالگیری، پیش بینی (به ویژه وضع هوا)، میزان یا نوع چیز ریخته شده: پوست انداخته شده (مثلا پوست مار)، مقدار فلز ریخته گری شده، مقدار گچ (و غیره) قالبگیری شده، حالت و روحیه، سایه ی رنگ، اثر، نشانی که حاکی از چیزی باشد، (پزشکی) موادی که در برخی از اندام های بیمار گونه تولید می شود، (شکار) دنبال شکار رفتن، رد گرفتن، (سگ های شکاری را) پی شکار فرستادن، (کشتیرانی) جهت حرکت را عوض کردن، (کشتی های بادبان دار) پشت (کشتی را) به باد کردن (to wear a ship هم می گویند)، قالب (فلزکاری و گچ کاری و غیره)، گچ گیری (استخوان شکسته)، گچ استخوان بندی، خم شدن (مانند تیرهای قدیمی سقف برخی اتاق ها)، تاب برداشتن، خم شدگی، بچه آوردن (به ویژه قبل از موقع)، تولیدمثل کردن، طرح کردن، معین کردن رل بازیگر، پخش کردن رل میان بازیگران، پراکندن، ریختن بطور اسم صدر
[شیمی] ریخته گری، در قالب ریختن، قالبگیرى کردن، قالب گرفتن یا شدن، (به فلز) شکل دادن، ریخته گرى کردن، قالب (فلزکارى و گچ کارى و غیره )
[سینما] لیست بازیکنان - بازیگران - بازیگران (یک فیلم )
[عمران و معماری] قالب - قالب گیری
[کامپیوتر] تبدیل موقت نوع ( تبدیل نوع ) .
[زمین شناسی] پر کننده قالب ،قطعه ریخته گری، یک پرتاب جهت یافته در معدن کاری روباز، روباره نشان دهنده جهت معدن کاری قبلی زغال می باشد . رسوبات سخت شده (سنگ) که پرکننده قالبی طبیعی است ونسخه ای از جاندار اولیه ایجاد می کند.
[صنعت] قالب ریزی، گیچ گیری، ریخته گریطاس انداختن
[ریاضیات] قالب، طرح، ریخته شده، ریختنی
[سینما] انتخاب بازیگر - انتخاب بازیگران

دیکشنری

قالب
اسم
format, template, mold, cast, model, caseقالب
castگچ گیری
castمهره ریزی
castطاساندازی
فعل
drop, throw, cast, put, launch, tossانداختن
shed, pour, infuse, cast, splash, decantریختن
castدر قالب قرار دادن
determine, ascertain, define, specify, designate, castمعین کردن
spread, distribute, diffuse, broadcast, scatter, castپخش کردن
cast, shed, throw, droop, fling, giveافکندن
cast, fashion, formبشکل در اوردن
صفت
despicable, outcast, rejected, banished, expelled, castمطرود

ترجمه آنلاین

بازیگران

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.