candidacy
معنی
نامزدی، کاندید، داوطلبی
سایر معانی: (برای انتخابات) نامزد بودن، نامزدی (در انگلیس candidature هم می گویند)، کاندید بودن
سایر معانی: (برای انتخابات) نامزد بودن، نامزدی (در انگلیس candidature هم می گویند)، کاندید بودن
دیکشنری
نامزدی
اسم
nomination, candidacy, engagement, betrothal, candidature, affianceنامزدی
candidate, candidacy, nomination, postulancyکاندید
candidacy, candidature, candidate shipداوطلبی
ترجمه آنلاین
نامزدی