معنی

سالنامه، تقویم، سالنما
سایر معانی: گاهنما، گاهشماری (روش شمارش زمان و تعیین آغاز و بخش های سال)، برنامه ی کار گروه یا صنف بخصوص (در آینده)، وابسته به سالنامه یا گاهشمار
[صنعت] تقویم، سالنما
[ریاضیات] سالنامه، تقویم

دیکشنری

تقویم
اسم
calendar, appraisal, assessment, valuation, estimateتقویم
yearbook, almanac, calendar, annalsسالنامه
calendarسالنما

ترجمه آنلاین

تقویم

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.