cadre
معنی
کادر، مجموعه کارمندان یک اداره
سایر معانی: گروه اصلی هر سازمان، اعضای اصلی یک سازمان نظامی، گروهک، پیرابند، پایوران، هسته گروه (گروه کوچک و متشکلی که برای آموزش یا رهبری گروه بزرگتری سازمان یافته باشد)، هسته ی مرکزی (در هر گروه)، ساختار یا چارچوب بنیادین، ساختمان یا طرح اصلی، مجموعه یک طبقه از صنوف اجتماعی، واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
سایر معانی: گروه اصلی هر سازمان، اعضای اصلی یک سازمان نظامی، گروهک، پیرابند، پایوران، هسته گروه (گروه کوچک و متشکلی که برای آموزش یا رهبری گروه بزرگتری سازمان یافته باشد)، هسته ی مرکزی (در هر گروه)، ساختار یا چارچوب بنیادین، ساختمان یا طرح اصلی، مجموعه یک طبقه از صنوف اجتماعی، واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
دیکشنری
کارگردان
اسم
cadreکادر
cadre, personnelمجموعه کارمندان یک اداره
ترجمه آنلاین
کادر