معنی

هدف، جوانه زدن، شروع برشد کردن، در امدن
سایر معانی: شاخ و برگ درآوردن، شکوفه دادن، شکوفا شدن، شکفیدن، رونق گرفتن، آباد شدن، شکوفیدن، رشد سریع کردن

دیکشنری

جوانه زدن
اسم
target, aim, goal, purpose, objective, burgeonهدف
فعل
peep, germinate, sprout, bud, nip, burgeonجوانه زدن
burgeonشروع برشد کردن
eventuate, burgeon, enter, erupt, measure, proveدر امدن

ترجمه آنلاین

بوژون

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.