bumping
معنی
شیمى : پلغ زدن
[شیمی] پلغ زدن
[نساجی] کوبیدن دفتین ( که از عیوب آن است ) - اشکالی در دستگاه بافندگی تاری و پودی
[شیمی] پلغ زدن
[نساجی] کوبیدن دفتین ( که از عیوب آن است ) - اشکالی در دستگاه بافندگی تاری و پودی
دیکشنری
تندباد
فعل
bump, jab, strike, bob, contuse, hammerضربت زدن
ترجمه آنلاین
ضربه زدن