bronze
معنی
گستاخی، مفرغ، مسبار، برنزی، برنگ برنز
سایر معانی: برنگ، برنز (آمیزه ای مرکب از مس و قلع)، آمیزه ی فلزی مرکب از مس و فلزی دیگر، رنگ قهوه ای مایل به قرمز، برنزه، برنگین، (از ریشه ی فارسی: برنگ یا پرنگ)، چیز ساخته شده از برنگ (برنز)، مجسمه ی برنگی، مفره
[شیمی] (از ریشه ى فارسی : برنگ یا پرنگ ) 1- برنگ، برنز (آمیزه اى مرکب از مس و قلع )، آمیزه ى فلزى مرکب از مس و فلزى دیگر، مفرغ 2- چیز ساخته شده از برنگ (برنز)، مجسمه ى برنگی 3- رنگ قهوه اى مایل به قرمز، برنزى، برنزه، برنگین، برنگی 4- با برنز پوشاندن، برنگین کردن، رنگ برنز دادن به
[عمران و معماری] برنز - آلیاژ مس و قلع - مفرغ
[نساجی] برنزی شدن کالای رنگرزی شده - بور بودن - پر و تیره نشان دادن رنگهای مشکی و سرمه ای و سبز گاهی در اثرخشک کردن سریع کالای سلولزی رخ می دهد
سایر معانی: برنگ، برنز (آمیزه ای مرکب از مس و قلع)، آمیزه ی فلزی مرکب از مس و فلزی دیگر، رنگ قهوه ای مایل به قرمز، برنزه، برنگین، (از ریشه ی فارسی: برنگ یا پرنگ)، چیز ساخته شده از برنگ (برنز)، مجسمه ی برنگی، مفره
[شیمی] (از ریشه ى فارسی : برنگ یا پرنگ ) 1- برنگ، برنز (آمیزه اى مرکب از مس و قلع )، آمیزه ى فلزى مرکب از مس و فلزى دیگر، مفرغ 2- چیز ساخته شده از برنگ (برنز)، مجسمه ى برنگی 3- رنگ قهوه اى مایل به قرمز، برنزى، برنزه، برنگین، برنگی 4- با برنز پوشاندن، برنگین کردن، رنگ برنز دادن به
[عمران و معماری] برنز - آلیاژ مس و قلع - مفرغ
[نساجی] برنزی شدن کالای رنگرزی شده - بور بودن - پر و تیره نشان دادن رنگهای مشکی و سرمه ای و سبز گاهی در اثرخشک کردن سریع کالای سلولزی رخ می دهد
دیکشنری
برنز
اسم
bronze, pewter, gunmetalمفرغ
tombac, bronze, probeمسبار
impudence, insolence, arrogance, audacity, impertinence, bronzeگستاخی
صفت
bronzeبرنزی
bronzeبرنگ برنز
ترجمه آنلاین
برنز
مترادف
brownish ، burnished ، chestnut ، copper ، copper colored ، metallic brown ، reddish brown ، reddish tan ، russet ، rust ، tan