brainsick
معنی
نیروی فکری، قدرت مغزی، خرد، (قدیمی) بیمار روانی، دیوانه، وابسته به اختلال روانی، گیج
دیکشنری
مغز
ترجمه آنلاین
بیمار مغز
مترادف
batty ، bonkers ، cracked ، crackers ، crazed ، crazy ، daft ، demented ، disordered ، distraught ، dotty ، lunatic ، mad ، mad as a hatter ، maniac ، maniacal ، mentally ill ، moonstruck ، not all there ، nuts ، nutty ، off one's rocker ، out of one's mind ، psychotic ، sick in the head ، stark raving mad ، touched ، unbalanced ، unhinged ، unsound