brain
معنی
سایر معانی: محتویات کاسه ی سر (brains هم می گویند)، (اغلب جمع) هوش، قدرت فکری، ذهن، (عامیانه) باهوش، آدم باهوش، شخص با کله، (عامیانه - معمولا جمع) مغز کل، سردسته، سلسله جنبان، سرکرده، سالار (از نظر فکری)، (با ضربه) مغز کسی را درآوردن، مغز کسی را متلاشی کردن، (خودمانی) محکم بر سر کسی کوفتن، تو سری زدن، مغز مهره داران، عضو مشابه آن در بی مهرگان، فهم
[بهداشت] مغزگاهی