معنی

فصل، کتاب، دفتر، سفر، فصل یاقسمتی از کتاب، رزرو کردن، در کتاب یادفتر ثبت کردن، توقیف کردن
سایر معانی: (در کتاب های بزرگ) بخشی که خود چند فصل دارد، دستک، دفتر روزانه، موضوع یا مطلب به خصوصی، مجموعه ی مطالب مربوط به موضوعی، (جمع) مطلب مورد مطالعه، درس، بسته ی کتاب مانند، رستوران و هتل و هواپیما و غیره) جا رزرو کردن، پیش گزین کردن، (توسط پلیس) تخلف کسی را در دفتر کلانتری ثبت کردن، وابسته به کتاب، کتابی، طبق کتاب، مطالب نوشته شده ی اپرا یا نمایش موزیکال، لیبرتو (در مقایسه با نت های موسیقی)، متن نمایشنامه، (در قمار و مسابقات قماری مثل اسب دوانی) فهرست شرطبندی ها و احتمالات برد و باخت، به عنوان دلال شرط بندی عمل کردن، (خودمانی - رجوع شود به: bookmaker)، مجلد

دیکشنری

کتاب
اسم
book, volume, jacketکتاب
office, book, bureau, volume, registry, tomeدفتر
travel, trip, journey, tour, voyage, bookسفر
season, chapter, chapter, article, book, clauseفصل
book, chapterفصل یاقسمتی از کتاب
فعل
book, reserveرزرو کردن
arrest, apprehend, book, confiscate, detain, distrainتوقیف کردن
bookدر کتاب یادفتر ثبت کردن

ترجمه آنلاین

کتاب

مترادف

جمله‌های نمونه

I like to read books in my free time.

من دوست دارم وقت آزادم را صرف خواندن کتاب‌ها کنم.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.