bombed
معنی
(امریکا - خودمانی) مست، (گاهی با out) لول، نشئه، تحت تاثیر مواد مخدر
دیکشنری
بمب گذاری شده
فعل
bomb, bombardبمباران کردن
ترجمه آنلاین
بمباران شد
مترادف
besotted ، buzzed ، drunk as a skunk ، drunken ، faced ، half seas over ، in one's cups ، inebriated ، intoxicated ، loaded ، pickled ، plastered ، polluted ، shit faced ، sloshed ، smashed ، soused ، tanked ، three sheets to the wind ، tipsy ، trashed ، wasted