معنی

باتلاق، باطلاق، گنداب، لجن زار، سیاه اب، لرزیدن، در باتلاق فرو رفتن
سایر معانی: (معمولا با: down) در گل فرو رفتن، در باتلاق گیر کردن، گیرافتادن، (زمین نرم و خیس که از فساد و تلاشی خزه و برگ تشکیل شده است) خلاش، گیلاب، مرداب (کوچک)، لش آب، خفتاب
[عمران و معماری] باتلاق - خلاش - زمین باتلاقی - توربزار
[زمین شناسی] خلاش زمین اسفنجی، مرطوب و نرمی که عمدتاً مرکب از خزه تخریب شده یا در حال تخریب و سایرموادنباتی می باشد آن غالباً در دریاچه ها یا مخازن راکد کم عمق تشکیل می شود و بیشتر بوسیله خزه اسفاگنام ایجاد می شود پدیده اخیر از سواحل انتشار می یابد که شناور در سطح است و نهشتی ازموادنباتی در روی کف می دهد
[آب و خاک] زمین مردابی

دیکشنری

خلیج
اسم
swamp, marsh, bog, quagmire, morass, mireباتلاق
bog, marsh, fen, flow, hag, mireباطلاق
bog, sewage, sewer, sullageگنداب
ooze, bog, morass, marsh, sloughلجن زار
bog, dirty water, fen, marsh, moss, swampسیاه اب
فعل
shake, tremble, shudder, shiver, vibrate, bogلرزیدن
bogدر باتلاق فرو رفتن

ترجمه آنلاین

باتلاق

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.