معنی
سایر معانی: (معمولا با: down) در گل فرو رفتن، در باتلاق گیر کردن، گیرافتادن، (زمین نرم و خیس که از فساد و تلاشی خزه و برگ تشکیل شده است) خلاش، گیلاب، مرداب (کوچک)، لش آب، خفتاب
[عمران و معماری] باتلاق - خلاش - زمین باتلاقی - توربزار
[زمین شناسی] خلاش زمین اسفنجی، مرطوب و نرمی که عمدتاً مرکب از خزه تخریب شده یا در حال تخریب و سایرموادنباتی می باشد آن غالباً در دریاچه ها یا مخازن راکد کم عمق تشکیل می شود و بیشتر بوسیله خزه اسفاگنام ایجاد می شود پدیده اخیر از سواحل انتشار می یابد که شناور در سطح است و نهشتی ازموادنباتی در روی کف می دهد
[آب و خاک] زمین مردابی