bludgeon
معنی
چوبدستی سرکلفت، چوب قانون، چماق، کتک زدن، با چماق زدن، مجبور کردن
سایر معانی: با چماق یا چوبدستی زدن، گرز، کدنگ، کدنگ زدن
سایر معانی: با چماق یا چوبدستی زدن، گرز، کدنگ، کدنگ زدن
دیکشنری
جادوگر
اسم
club, stick, cudgel, bat, bludgeon, maceچماق
bludgeonچوبدستی سرکلفت
nightstick, truncheon, bludgeonچوب قانون
فعل
bludgeon, staveبا چماق زدن
force, compel, enforce, oblige, bludgeon, necessitateمجبور کردن
beat, mug, thrash, clobber, smack, bludgeonکتک زدن
ترجمه آنلاین
گلوله