معنی

ورم کرده، دمیده شده
سایر معانی: وزان، اسم مفعول: blow، نفخ کرده، پف کرده، باد کرده، آماسیده، به نفس نفس افتاده، وامانده، پر از مگس، مگس زده، اسم مفعول فعل blow3، شکوفا، پرغنچه، پرگل، شکفته (full-blown هم می گویند)، خسته

دیکشنری

دمیده شده
صفت
blownدمیده شده
swollen, tumescent, blubbery, angry, blown, distentورم کرده

ترجمه آنلاین

دمیده شده

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.