معنی

خونین، دارای خون روش، خون آلود، دارای لکه ی خونی، خون آلود کردن، خونی کردن، پر خونریزی، خونخوار، وابسته به کشتار و خونریزی، (انگلیس - خودمانی - ناخوشایند) ملعون، لعنتی، فلان فلان شده، خون مانند، خوندار، وابسته به خون، قرمز، خون رنگ، (گیاه شناسی) ترشک جنگلی، ترشک خون فام (انواع گیاهان بومی امریکا که ساقه یا ریشه ی قرمز دارند وابسته به تیره ی haemodoraceae و راسته ی liliales)

دیکشنری

خونریزی

ترجمه آنلاین

گل خونی

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.