معنی

بر گرداندن، برگشتن، سفید شدن، رنگ خود را باختن، تاخیر کردن، جمع شدن و عقب نشینی کردن
سایر معانی: رنگ پریده کردن یا شدن، رنگ رفته کردن یا شدن، بی رنگ کردن یا شدن، سفید شدن یا کردن، پس رفتن (در اثر وحشت و غیره)، وارفتن، به قهقرا رفتن، دچار چندش شدن، برگشتن دراثر بی تصمیمی یا جبن

دیکشنری

تمیز کردن
فعل
blenchرنگ خود را باختن
rebound, return, come back, remount, reverse, blenchبرگشتن
delay, blench, dally, defer, lag, lingerتاخیر کردن
whiten, bleach, turn white, blanch, blench, become whiteسفید شدن
evoke, regurgitate, refract, return, replicate, blenchبر گرداندن
blenchجمع شدن و عقب نشینی کردن

ترجمه آنلاین

مخلوط کردن

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.