bequeath
معنی
وقف کردن، تخصیص دادن به، بکسی واگذار کردن
سایر معانی: به ارث گذاشتن، (از طریق وصیت نامه) به کسی دادن، (مجازی - دانش و غیره) ارزانی داشتن، باقی گذاشتن، از راه وصیت نامه بکسی واگذار کردن
[حقوق] به ارث گذاشتن
سایر معانی: به ارث گذاشتن، (از طریق وصیت نامه) به کسی دادن، (مجازی - دانش و غیره) ارزانی داشتن، باقی گذاشتن، از راه وصیت نامه بکسی واگذار کردن
[حقوق] به ارث گذاشتن
دیکشنری
تعطیلات
فعل
bequeath, denominateتخصیص دادن به
bequeath, endow, dedicate, amortise, amortize, avowوقف کردن
bequeathبکسی واگذار کردن
ترجمه آنلاین
وصیت کند
مترادف
bestow ، commit ، devise ، endow ، entrust ، grant ، hand down ، hand on ، impart ، leave ، leave to ، legate ، pass on ، transmit ، will