معنی

دستگیره، عمل پیچیدن، جادستی، پوشاندن، اماده کردن، محاط کردن، وسیله پیچیدن
سایر معانی: (کشتیرانی) دست نگه دار!، بس است !، وایستا!، نکن !، با پیچیدن دور گیره (یا قلاب یا قرقره ی فلزی و غیره) طناب را محکم کردن، طناب را دور دیرکچه گره زدن، محکم نگهداشتن
[کوه نوردی] حمایت، حمایت کردن

دیکشنری

بیلی
اسم
knob, stele, catch, belay, handhold, handgripدستگیره
belayعمل پیچیدن
belayجادستی
فعل
belay, prepare, gird, provide, list, primeاماده کردن
cover, mask, conceal, coat, veil, belayپوشاندن
inscribe, belay, embed, imbedمحاط کردن
belayوسیله پیچیدن

ترجمه آنلاین

رد کردن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.