begun
معنی
(از ریشه ی ترکی) بگم، (در پاکستان) بانوی محترم، اسم مفعول فعل: begin، اغازکرده، شروع کرده، دست گرفته
دیکشنری
شروع شد
فعل
start, begin, start up, commence, tee off, launchشروع کردن
inchoate, begin, commence, inaugurate, incept, initialاغاز کردن
beginاغاز نهادن
begin, dawnاغاز شدن
pay, shell out, reimburse, pay off, give money, polishپرداختن
ترجمه آنلاین
آغاز شد
مترادف
going ، happening ، in motion ، in process ، in progress ، initiated ، operational ، operative ، proceeding ، under way ، working