معنی

سائل، گدا، گرفتار فقر و فاقه، بگدایی انداختن، بیچاره کردن
سایر معانی: بچه کاشتن، بچه تولید کردن، پس انداختن، موجب شدن، ایجاد کردن، دریوزه گر، (انگلیس - محبت یا شوخی آمیز) فلان فلان شده، گدا کردن، مسکین کردن، بی چیز کردن، بیان ناپذیر، تهیدست، مستمند، لات، ونگ، پست، دوره گرد، بینوا

دیکشنری

گول زدن
اسم
beggar, pauper, mendicant, beadsman, lazarگدا
beggarگرفتار فقر و فاقه
beggar, mendicant, loafer, maunder, moocherسائل
فعل
beggarبگدایی انداختن
beggar, bustبیچاره کردن

ترجمه آنلاین

گدا

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.