befog
معنی
گیج کردن، با مه پوشیدن
سایر معانی: سردرگم کردن، مبهم کردن، مه آلود کردن، از مه پوشیده شدن
سایر معانی: سردرگم کردن، مبهم کردن، مه آلود کردن، از مه پوشیده شدن
دیکشنری
بی پروا
فعل
befogبا مه پوشیدن
knock down, confuse, confound, distract, befuddle, befogگیج کردن
ترجمه آنلاین
مه گرفتگی